به وبلاگ من خوش آمدید. اميدوارم مطالب اين وبلاگ مورد توجهتون قرار بگيره.اگر در اين وبلاگ به بعضي از كاستي ها و يا عملكردها انتقاد ميشود ،صرفا جهت رفع آن كاستي ها و يا تصحيح عملكردهاست.اين وبلاگ به هيچ حزب و گروهي وابسته نيست و فقط سعي در بيان مشكلات مردم را دارد.
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خـــون خوری گـــر طلب روزی ننهــاده کـــنی آخــرالامـــر گــــل کــوزه گـــران خواهــی شــــد حالیـــا فکـــر سبــو کـــن کـــــه پـر از بـاده کنـــی گـــــر از آن آدمیــانی کـــــه بهشتت هوس است عیـــش با آدمـــی ای چنــــد پـری زاده کنــــی تکیــــه بر جای بزرگان نتوان زد به گــــــزاف مگر اسباب بزرگـی همه آماده کــنی...
:: موضوعات مرتبط:
ياد آوري ,
يادآوري ,
,
:: برچسبها:
شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 673
مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید:
باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم." دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید:
"باشه، ولی اونجا نرو.". مامور فریاد می زنه:"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم." بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند:
"اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در هر منطقه یی...
بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟"
دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود
کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند.
به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:" نشان. نشانت را نشانش بده !"